دو چشم بی سو

شعر - متن های عاشقانه

دو چشم بی سو

شعر - متن های عاشقانه

**

بعد از شما به سایه ما تیر مى‏زدند
زخم زبان به بغض گلوگیر مى‏زدند
پیشانى تمامى‏شان داغ سجده داشت‏
آنان که خیمه‏گاه مرا تیر مى‏زدند
این مردمان غریبه نبودند، اى پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر مى‏زدند
غوغاى فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بى‏شیر مى‏زدند
ماندند در بطالت اعمال حجشان‏
محرم نگشته تیغ به تقصیر مى‏زدند
در پنج نوبتى که هبا شد نمازشان‏
بر عشق، چار مرتبه تکبیر مى‏زدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینه‏زن‏
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر مى‏زدند
از حلقهاى تشنه، صداى اذان رسید
در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد