من به پوچی رسیده ام، اقرار میکنم
آری درست شنیده ای، تکرار میکنم.
شعرم شده تجسم سر خوردگی و درد.
از خواندنش همه را بیزار میکنم.
دیگر امید و عشقی در کار من نیست.
من هر امید تازه را انکار میکنم.
من خسته ام تو کجایی؟برو، نیا،