دو چشم بی سو

شعر - متن های عاشقانه

دو چشم بی سو

شعر - متن های عاشقانه

***

ک‍ُما"
دیوار، دیوار، دیوا
دیوارهای چقدر بلندند
می‌ترسم آن قدر بالا بروم
که دیگر خواب سارا را نبینم
و صدای گریه‌های هر شب
پروانه را
که هنوز
کوچه را آب و جارو می‌زند
و سال تحویل
در امامزاده احمد
نذر می‌کند
که مردش بیاید...
بعد از 18 سال...
دیوار، دیوار، دیوار
در شمعدانیها
عکس پروانه‌ای ست
که هنوز
حجله‌اش سیاه هست
مثل چشمهای سارا
و پشت پنجره
صدای گنجشکی
که آشیانه‌اش در گلوله‌باران
کسی ده سال در "آی.‌سی‌یو"
به ک‍ُما رفته است
و من دیگر
زیر حبابها
صدای قلبش را نمی‌شنوم
پشت این دیوارها
و ترافیک
مانده‌‌ام
و هنوز
چراغها قرمزاند
"
بانوی جنگ"‏
حمیدرضا اکبری شروه
در نقره ریز ماه!
بانو
تا مرز روشنایی می‌آید
در نزدیکی ظهر عاشورا
کنار علقمه‌ای
از خون و خاکستر
و گلواژه‌های دهانش را
شروه‌ای می‌کند
بر گور گهواره‌ها
کنار ماهورهایی
که خواب آتش می‌بینند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد